ترجمه و معنی اصطلاح On the ball به فارسی:
On the ball
تیز و بز، حواس جمع، هوشیار و آماده، رو فرم (روی فرم)، آماده و سرحال
Be on the ball
تیز و بز بودن، حواس جمع بودن، هوشیار و آماده بودن
Keep someone on the ball
تیز و بز نگه داشتن کسی، حاضر و آماده نگه داشتن کسی
مثال:
We need someone who’s really on the ball to answer questions from the press.
ما کسی را نیاز داریم که واقعاً (خیلی) برای جواب دادن به خبرنگاران آماده و سرحال (تیز و بز) باشد.
maintaining contact with customers keeps me on the ball.
در ارتباط بودن با مشتریان، من را حاضر و آماده نگه می دارد.