معنی فعل غیر رسمی و محاوره ای have a hunch به فارسی:
have a hunch
یه حسی داشتن در مورد چیزی، حدس زدن (حس درونی)، گمان کردن (بدون مدرک به حقیقت چیزی باور داشتن)
مثال:
I have a hunch that we’re going to be good partners for each other.
یه حسی بهم میگه (حدس میزنم) که ما قرار همکارای خوبی برای همدیگه باشیم.