معنی اصطلاح it’s about time به فارسی که حدوداً هیچ کدام از معانی مذکور شما را نمی دهد و در اصل به این معناست که در زیر توضیح داده می شود، شاید نتوان معادل دقیق آن را در فارسی بیان کرد:
it’s about time
خیلی قبل تر وقتش بود، پیش از اینها وقتش بود، وقتش رسیده بود، وقتش شده بود (اغلب در زمان آزردگی برای بیان اینکه باید چیزی زودتر اتفاق می افتاد به کار می رود)
مثال:
“They’re getting married.” “Well, it’s about time!”
آ: اونها دارن با هم ازدواج می کنن
ب: پیش از اینها وقتش بود (پیش از اینها باید ازدواج می کردن)
A: “Tom finally moved out of his parents’ house.” B: “About time! He’s 40 years old.” (the free dictionary)
آ: تام در نهایت از خونه والدینش اسباب کشی کرد.
ب: وقتش رسیده بود. تام چهل سالشه.